کد مطلب:128030 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:346

چرا برای بزرگداشت عاشورا به روش بحث و گفتگو اکتفا نمی شود؟
سؤال دومی كه از تحلیل آن سؤال كلی به دست می آید این است كه زنده نگه داشتن یاد عاشورا فقط منحصر به این نیست كه انسان سینه زنی و گریه كند، شهر را سیاه پوش كند، مردم تا نیمه های شب به عزاداری بپردازند و حتی گاهی روزها كار و زندگی خود را تعطیل كنند، مخصوصاً با توجه به اینكه این امور ضررهای اقتصادی به دنبال دارد. در حالی كه ممكن است این خاطره ها به گونه ای تجدید شود كه ضررهای اقتصادی و اجتماعی كمتری داشته باشد. این سؤال را بر اساس این فرض به این صورت مطرح می كنم كه روحیه بسیاری از مردم


با مسائل اقتصادی و مادی بیشتر سازگار است و مردم به این مسائل بیشتر توجه دارند. در این صورت آنان حوادث را بر اثر منافع یا ضررهای مادی و اقتصادی ارزیابی می كنند. نوجوانی را فرض می كنیم كه هنوز تربیت دینی كاملی نیافته است. ممكن است این سؤال به ذهن او باید كه انجام این قبیل امور ضررهای اقتصادی در پی دارد. تولید كم می شود، وقت اشخاص گرفته می شود، هنگامی كه مردم تا نیمه شب عزاداری می كنند، روز بعد توان كار كردن ندارند. دو ماه جامعه باید نوعی سستی و رخوت را بپذیرد، برای این كه یاد این حادثه زنده داشته شود. در حالی كه راههای دیگری نیز برای بزرگداشت واقعه عاشورا وجود دارد. مثلاً جلسات بحث، میزگرد یا سمینارهایی ترتیب داده می شود، و با تماشای بحث و گفتگو خاطره این حادثه برای مردم تجدید شود. دیگر دو ماه عزاداری و گریه كردن و بر سر و سینه زدن، چرا باید صورت پذیرد؟ حتی اگر یك مجلس كافی نیست، می توان مجالس متعدد، كنفرانس و كنگره برپا كرد. مگر زنده نگه داشته یك خاطره صرفاً به این است كه مردم بر سر و سینه بزنند و خود را اذیت كنند؟

بعد از اینكه پذیرفتیم زنده داشتن یاد عاشورا و حسین به علی علیه السلام برای ما مفید است و در جامعه ما اثر مطلوب دارد، سؤال دوم این است كه چرا این بزرگداشت باید به این شكل صورت بگیرد؟ در تمام دنیا هنگامی كه می خواهند از بزرگان خود به بزرگی یاد كنند، مراسمی تشكیل می دهند، بحث و گفتگو برگزار می كنند؛ اما چرا مراسم بزرگداشت عاشورا باید به این شكل باشد؟

جواب این سؤال تا حدودی از سؤال اول پیچیده تر است. جواب این است كه البته بحث درباره شخصیت سیدالشهداء علیه السلام، تشكیل میزگردها، كنفرانس ها، سخنرانی ها، نوشتن مقالات و امثال این قبیل كارهای فرهنگی، علمی و تحقیقات، بسیار مفید و لازم است. و البته در جامعه ما نیز انجام می شود و به بركت نام سیدالشهداء علیه السلام و عزاداری آن حضرت، بحث، گفتگو و تحقیقات زیادی پیرامون این امور صورت می گیرد و مردم نیز معارف را فرامی گیرند. این فعالیت ها به جای خود لازم است، اما آیا برای این كه ما از حادثه عاشورا بهره برداری كامل كنیم، این اقدامات كافی است؟ یا این كه امور دیگری نیز مثل همین عزاداری ها به جای خود لازم است؟ جواب دادن به این سؤال متوقف بر این است كه ما نظری روان شناسانه به انسان بیندازیم و ببینیم عواملی كه در رفتار آگاهانه ی ما مؤثر است فقط عامل شناختی و معرفت است یا عوامل دیگری هم در شكل دادن رفتارهای اجتماعی ما مؤثر است.


هنگامی كه در رفتارهای خود دقت كنیم درمی یابیم كه كه در رفتارهای ما دست كم دو دسته از عوامل نقش اساسی ایفا می كنند. یك دسته عوامل شناختی، كه موجب می شود انسان مطلبی را بفهمد و بپذیرد. طبعاً مطلب مورد نظر از هر مقوله ای كه باشد، متناسب با آن از استدلال عقلی، تجربی و یا راههای دیگر استفاده می شود.قطعا شناخت در رفتار ما تأثیر زیادی دارد، اما یگانه عامل مؤثر نیست. عوامل دیگری هم هستند كه شاید تأثیر آنها در رفتار ما بیشتر از شناخت باشد این عوامل را به طور كلی انگیزه ها، و به تعبیرات دیگری احساسات و عواطف، تمایلات، گرایش ها، میل ها، غرائز و عواطف می نامند اینها سلسله ای از عوامل درونی و روانی است كه در رفتار ما مؤثر است. هرگاه شما رفتار خود را تحلیل كنید، خواه رفتار مربوط به زندگی فردی شما باشد، و خواه رفتار خانوادگی، رفتار اجتماعی، یا رفتار سیاسی شما باشد، می بینید عامل اصلی كه شما را به انجام آن رفتار واداشته است همین عوامل تحریك كننده و برانگیزاننده است. مرحوم شهید استاد مطهری در این مورد تشبیهی داشتند. ایشان رفتار انسان را به خودرو تشبیه می كردند. یك خودرو برای حركت به دو عامل نیازمند است. عاملی كه انرژی مكانیكی را در خودرو تولید كند، تا خودرو به كمك آن بتواند حركت كند. غیر از انرژی مكانیكی، یك خودرو باید چراغ هم داشته باشد تا راه را بنمایاند و خودرو داخل دست انداز و گودال و پرتگاه نیفتد. اگر در محیط تاریكی موتور خودرو خیلی خوب كار كند و انرژی مكانیكی هم تولید كند، اما راه را نبینیم، ممكن است با خطرهای بسیار جدی مواجه شویم. ممكن است تصادفاتی روی دهد كه به قیمت جان راننده و سرنشینان تمام شود. پس خودرو باید علاوه بر داشتن سوخت برای تولید انرژی مكانیكی، چراغ هم داشته باشد تا راه را به ما بنمایاند. همچنین وجود انسان هم به دو نوع عامل نیازمند است. عاملی باید در درون ما باشد تا ما را برانگیزاند. باید برای هر كاری میلی داشته باشیم تا آن كار را انجام دهیم. باید شور و شوقی نسبت به انجام آن كار پیدا كنیم، علاقه ای نسبت به آن كار داشته باشیم تا بر انجام آن اقدام كنیم. و دیگر این كه باید بدانیم به چه دلیل باید این كار را انجام دهیم؟ این كار، برای ما چه فایده ای دارد؟ و چگونه باید آن را انجام دهیم؟ مواردی از این قبیل از جمله عوامل شناختی است. این عوامل را باید دقت مورد مطالعه قرار داد و از طریق تجربه یا استدلال فراگرفت. لازم است با مراجعه به منابع،متناسب با كاری كه می خواهیم انجام دهیم شناختهای لازم را به دست آوریم. اما فقط شناخت كافی نیست تا ما را به حركت درآورد.


عامل روانی دیگری نیاز داریم تا ما را به سوی كار برانگیزاند و به طرف انجام كار سوق دهد. این گونه عوامل را انگیزه های روانی می نامند. اسم های دیگری هم دارد؛ سائقه، احساسات و عواطف و مانند آنها، این عوامل در مجموع، میل به حركت را در انسان به وجود می آورد، عشق به انجام كار را ایجاد می كند، و شور و هیجان به وجود می آورد. تا این عوامل نباشد كار انجام نمی گیرد. حتی اگر انسان به یقین بداند كه فلان ماده غذایی برای بدن او مفید است، اما تا اشتها نداشته باشد و یا تا اشتهای او تحریك نشود، به سراغ خوردن آن غذا نمی رود. اگر فرضاً اشتهای كسی كور شود، و یا به بیماری مبتلا شود كه اشتها پیدا نكند، هر چه به او بگویند كه این ماده غذایی برای بدن او خیلی مفید است، تمایلی به خوردن آن پیدا نمی كند؛ پس غیر از آن دانستن باید این میل و انگیزه نیز در درون انسان باشد. مسائل اجتماعی و سیاسی هم همین حكم را دارد.هر چه شخص بداند فلان حرت اجتماعی خوب و مفید است، تا انگیزه ای برای انجام آن حركت نداشته باشد حركتی انجام نمی دهد. می گوید قبول دارم كه انجام آن خوب است، اما من باید انگیزه ای داشته باشم، عاملی باید مرا به حركت درآورد تا آن كار را انجام دهم.

حال، بعد از این كه پذیرفتیم برای حركت های آگاهانه و رفتارهای انسانی دو دسته عوامل شناختی و انگیزشی یا عواطف و احساسات لازم است و بعد از این كه دانستیم حركت سیدالشهداء علیه السلام چه نقش مهمی در سعادت انسان ها داشته است، متوجه خواهیم شد این شناخت خود به خود برای ما حركت آفرین نمی شود. هنگامی دانستن و به یاد آوردن آن خاطره ها ما را به كاری مشابه به كار امام علیه السلام و به پیمودن راه او وامی دارد كه در در ما نیز انگیزه ای به وجود آید و بر اساس آن، ماهم دوست داشته باشیم آن كار را انجام دهیم. خود شناخت، این میل را ایجاد نمی كند؛ بلكه باید عواطف ما تحریك شود و احساسات ما برانگیخته شود تا این كه ما هم بخواهیم كاری مشابه كار او انجام دهیم. پس تحقق چنین امری نیازمند دو دسته از عوامل است. جلسات بحث و گفتگو و سخنرانی ها می تواند آن بخش اول را تأمین كند، یعنی شناخت لازم را به ما بدهد.اما عامل دیگری هم برای تقویت احساسات و عواطف لازم داریم، البته خود شناخت،یادآوری و مطالعه یك رویداد می تواند نقشی داشته باشد، اما نقش اساسی را چیزهایی ایفا می كند كه تأثیر مستقیمی بر احساسات و عواطف ما داشته باشد.

هنگامی كه صحنه ای بازسازی می شود و انسان از نزدیك به آن صحنه می نگرد، این


مشاهده با هنگامی كه انسان بشنود چنین جریانی واقع شده، یا این كه فقط بداند چنین حادثه ای اتفاق افتاده است، بسیار تفاوت دارد. خود شما می توانید این نكته را در زندگی خود تجربه كنید. چیزی را كه مطلع شدید انجام شده، یا انجام می شود، اما وقوع آن را ندیده اید، تأثیر آن نسبت به زمانی كه به چشم خودتان دیده اید كه آن حادثه واقع شده، تفاوت زیادی خواهد داشت. همه ما می دانیم كه در این شهر مردم محروم زیادی هستند اما دیدن یك شخص محروم با یك حالت رقت آور می تواند در ما تأثیری ببخشد كه صرف دانستن، هیچگاه آن اثر را ندارد. وقتی انسان حالت رقت آور مریضی و یا حالت طفل یتیمی را دید، اثری در روح او ایجاد می شود كه هرگز دانستنی ها چنین اثری را نمی تواند داشته باشد. این مطلب را، هم می توانیم در زندگی خودمان تجربه كنیم و هم از منابع دینی استفاده كنیم.

اكنون به عنوان مثال داستانی را از قرآن كریم یادآوری می كنم كه همه شنیده اید. می دانید كه حضرت موسی علیه السلام از جانب خداوند به كوه طور دعوت شد تا در آن جا عبادت كند. آنچه به مردم گفته شد این بود كه ایشان یك ماه در آنجا خواهد ماند. اما اراده خدا آن بود كه حضرت موسی چهل روز بماند: «وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ» [1] .

آن ده روز را مردم نمی دانستند، و این آزمایشی برای قوم بنی اسرائیل بود تا نشان دهد آنان تا چه اندازه در ایمانشان استوار هستند. بعد از این كه سی روز تمام شد، بنی اسرائیل نزد هارون- كه جانشین موسی بود- آمدند و پرسیدند چرا برادرت نیامد؟ گفت منتظریم، به زودی می آید، روز بعد هم موسی نیامد. مجددا پرسیدند چرا موسی نیامد؟ از تأخیر او معلوم می شود كه ما را تنها گذاشته و خود رفته است. سامری از این فرصت استفاده كرد و آن گوساله را ساخت و مردم را به پرستش گوساله دعوت كرد و گفت: «هذا اِلهُكُمْ وَ الهُ مُوسی»، [2] .

این خدای شما است و خدای موسی نیز همین است. خدایی كه موسی می گفت من در كوه طور با او مناجات كنم، آن خدایی كه موسی را به رسالت مبعوث كرده است، آن خدا همان است كه من او را ساخته ام. بسیاری از بنی اسرائیل در برابر گوساله به سجده افتاده اند و مشغول جریانی اتفاق افتاده است و در طی این به حضرت موسی وحی كرد كه در میان قومت چنین جریانی افتاق افتاده است و در طی این غیبت ده روزه تو، مردم گوساله پرست شده اند. حضرت موسی هم شنید اما عكس العملی


نشان نداد. ده روز تمام شد و بعد از چهل روز الواح آسمانی را كه بر او نازل شده بود برای مردم آورد تا ایشان را به اطاعت از احكام الهی و عمل به شریعت نازل شده دعوت كند. وقتی حضرت برگشت دید مردم گوساله می پرستند. به محض اینكه دید در حال پرستش گوساله هستند، عصبانی شد، به گونه ای كه الواح را به كناری پرتاب كرد: «وَ اَلْقی الاَلْواحَ و أَخَذَ بِرَأسِ اَخیهِ یَجُرُّهُ اِلَیهِ» [3] .

به سراغ برادرش حضرت هارون رفت، و سر او را گرفت و با عصبانیت به سوی خود كشید و از او بازخواست كرد كه چرا اجازه دادی مردم گمراه گردند؟ «أَفَعَصَیتَ أَمْری»؛ [4] .

به كل داستان كاری ندارم. منظورم تذكر فوق بین دانستن و مشاهده كردن است. خدا به حضرت موسی از ماجرای گوساله پرستی قوم او خبر داده بود. حضرت موسی نیز در مورد آن هیچ شكی نداشت. زیرا خبری بود كه خدا به او داده بود. وقتی خبر را شنید چندان آثار غضب در او ظاهر نشد. اما زمانی كه بازگشت و دید كه مردم گوساله می پرستند، آشفته شد و نتوانست تحمل كند. به سراغ برادر خود رفت و به او اعتراض كرد. مقصود بیان فرق بین دانستن و دیدن است.

خدای متعال انسان را به گونه ای آفریده است كه هنگامی كه چیزی را می بیند یا مناظری را مشاهده می كند، اثری می پذیرد كه هیچ گاه گفته ها، شنیده ها و دانسته ها آن اثر را ندارد. هرگاه صحنه هایی را بسازیم و بازسازی كنیم، خواه در قالب سنتی و یا با استفاده از روش های جدید و به صورت نمایش و فیلم، به گونه ای كه جریان عاشورا را برای مردم مجسم كند، بازسازی آن صحنه ها و نشان دادن آنها اثری دارد كه گفتن و دانستن آنها نمی تواند آن اثر را داشته باشد. نمونه این مسأله را شما خود بارها تجربه كرده اید. مكرراً حوادث عاشورا را شنیده اید و در ذهن شما جای گرفته است. می دانید امام حسین علیه السلام روز عاشورا چگونه به شهادت رسید، اما آیا دانسته های شما اشك شما را جاری می كند؟ وقتی در مجالس شركت می كنید و مرثیه خوان مرثیه می خواند، مخصوصاً اگر لحن خوبی هم داشته باشد و به صورت جذابی داستان كربلا را برای شما بیان كند، آنگاه می بینید كه بی اختیار اشك شما جاری می شود. این شیوه می تواند در تحریك احساسات شما تأثیری داشته باشد كه خواندن و دانستن چنان اثری را ندارد. به همین نسبت آنچه دیده می شود به مراتب مؤثرتر از شنیدنی ها است. منظور از این توضیحات


آن بود كه ما علاوه بر این كه باید بدانیم چرا ابی عبدالله قیام كرد، و بدانیم كه چرا مظلومانه شهید شد، باید این مطلب به گونه ای بازسازی شود تا حتی المقدور بهتر بشنویم و ببینیم تا عواطف و احساسات ما برانگیخته تر شود. هر اندازه اینها در برانگیخته تر شدن عواطف و احساسات ما مؤثرتر باشد، حادثه عاشورا در زندگی ما موثرتر خواهد بود. بنابراین صرف بحث و بررسی عالمانه واقعه عاشورا نمی تواند نقش عزاداری را ایفا كند. باید صحنه هایی در اجتماع به وجود آید كه احساسات مردم را تحریك كند. همین كه صبح از خانه بیرون می آیند می بینند شهر سیاه پوش شده است، پرچم های سیاه نصب شده است، خود این تغییر حالت، دل ها را تكان می دهد. گرچه مردم می دانند فردا محرم است، اما دیدن پرچم سیاه اثری را در دل آنها می گذارد كه دانستن این كه فردا اول محرم است آن اثر را نمی گذارد. راه انداختن دسته های سینه زنی با آن شور و هیجان خاص خود می تواند آثاری را به دنبال داشته باشد كه هیچ كار دیگر آن آثار را ندارد.

پس سؤال دوم این بود كه چرا خاطره سیدالشهداء علیه السلام را فقط با بحث و گفتگو، سخنرانی، تشكیل میزگرد و نظایر آن زنده نگه نمی داریم؟ چرا باید عزاداری كرد؟ جواب این است كه این صحنه های باید به وجود بیاید كه غیر از عامل شناخت، عامل احساسی- عاطفی نیز در ما تقویت شود. اگر این عواطف تحریك شود، آنگاه می تواند اثر كند. نمونه چنین تأثیری را می توانید در زندگی فردی و نیز زندگی اجتماعی خود بیابید. به خصوص در این سی- چهل سال اخیر كه حركت حضرت امام علیه السلام علیه دستگاه طاغوت و كفر شروع شد. ملاحظه كرده اید كه در ایام محرم و صفر نام سیدالشهداء (ع) و عزاداری سیدالشهداء (ع) مردم را به حركت وادار می كرد. این شور و هیجان جز در ایام عاشورا پیدا نمی شود و جز با همین مراسم سنتی عزاداری یا نظایر آن حاصل نمی شود؛ باید عمل كرد. و رفتاری نشان داد كه احساسات و عواطف مردم را تحریك كند، آن گاه اثر بخش خواهد بود. این جا است كه متوجه می شویم چرا امام قدس سره بارها می فرمود آنچه داریم از محرم و صفر داریم. [5] . چرا این همه اصرار داشت كه عزاداری به همان صورت سنتی برگزار شود؟ [6] . چون در طول سیزده قرن تجربه شده بود كه این امور نقش عظیمی در برانگیختن احساسات و عواطف دینی مردم ایفا می كند و معجزه


می آفریند. تجربه نشان داد كه بیشتر پیروزی هایی كه در دوران انقلاب و یا در دوران جنگ در جبهه ها حاصل شد، در اثر شور و نشاطی بود كه مردم در ایام عاشورا و به بركت نام سیدالشهداء (ع) حاصل می كردند. این تأثیر كمی نیست. با چه قیمتی می شود چنین عاملی را در اجتماع آفرید كه این همه شور و حركت در مردم ایجاد كند؟ این همه عشق مقدس بیافریند، تا جایی كه افراد را برای شهادت آماده كند؟ اگر بگوییم در هیچ مكتبی و یا در هیچ جامعه ای چنین عاملی وجود ندارد، سخن گزافی نگفته ایم.

پس این كه باید غیر از بحث و گفتگو كار دیگری برای بزرگداشت حادثه عاشورا انجام داد، كاری كه در برانگیختن احساسات و عواطف مؤثر باشد، روشن شد. جواب كلی سؤال این است كه انسان فقط به شناخت مجهز نگردیده است. علاوه بر شناخت، نیروی دیگری به نام انگیزش ها و هیجانات وجود دارد كه عامل آن، احساسات و عواطف است. این عوامل نیز باید تقویت شود تا نقش خود را ایفا كند. برنامه های عزاداری از جمله این عوامل است.


[1] اعراف، 142.

[2] طه، 88.

[3] اعراف،150.

[4] طه، 93.

[5] صحيفه نور، ج 15، ص 201.

[6] صحيفه نور، ج 15، ص 201.